مالی2

ساخت وبلاگ

تقریبا طبق لیستی که نوشته بودم پیش رفتم برای همین بعد از یک روز پرتلاش، گرفتن یک جایزه حقم بود. جایزه ام تماشای یک قسمت از خانه های رویایی با برادران اسکات بود. قسمت های دیگه رو برای شب های دیگه گذاشتم تا چیزی دلخواه بهم انگیزه بده و روز خوبم رو به شبی خوب پیوند بزنه

فردا هم روز خداست ولی امروز هدیه ای از طرف خدا و روز من بود و من با دست های خودم ساختمش پس زنده باد خودم

مالی2...
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 17:39

داشت آب می خورد که نگاهش به گلدون کنار دستش افتاد که برگ هاش رو چسبونده به هم با سری آویزون التماس یه قلپ آب می‌کرد. آب به معده ش نرسیده، کوفتش شد قد یه استکان ریخت روی ته مونده سیب ها و هسته خرما های توی گلدون و گفت برسه به روح رفتگان، ثوابم داشت. شنیده بود اگه میخوای غذا به حیوون خدا هم بدی بگو برای رضای خدا میرسه به راهت همون جور نشسته چند تا دونه برنج که از غذای ظهر روی فرش ریخته بود برداشت. بعد یادش افتاد ظهر که پلو نداشتند، اصلا اینجا که کسی غذا نمی خوره، چشماشو تنگ کرد سرشو بالا گرفت و با خودش گفت: اوووووه این غذای اون روز خان عمویه که از سر مزارش آوردیم بچه ها هر کدوم یه گوشه نشستند خوردند. همونجور سربالا چشمش به تار بلند یه عنکبوت خشک شد که با گرمای بخاری به این طرف و اون طرف تاب می خورد.از ننجونش شنیده بود که کارتونک فقر میاره ولی همون ننجونم سفارش می‌کرد شب جارو نزن و برکت رو از خونه بیرون نریز. پشت دست راستش رو گذاشت زمین و یه فشار آورد و بلند شد صف خرده های نون رو دید که به طرف دیگه پذیرایی می رفتند.زیر لب صلواتی فرستاد و گفت: جل الخالق! مگه زمستونم مورچه هست؟ مالی2...
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 17:39

اینکه تموم عمر با آدم‌های سازگار و با ملاحظه دمخور باشی و از بد روزگار کارت بیفته دست یه عده آدم بدجنس و حسود و هیچ جوره هم نتونی از گیرشون در بری خیلی عذابه. هر بار که میبینی شون دلت میخواد قولی نداده بودی و میزدی زیر تعهدی که داری و خلاص. نمیدونم چرا مردم برای کار بقیه ارزشی قائل نیستند و خودشون رو در همه زمینه ها علامه دهر ميدونند و چنان اظهار فضل می‌کنند که اگه یکی ندونه فکر میکنه استاد دانشگاهی چیزی هستند خلاصه که شیطونه میگه آب پاکی رو بریز روی دستشون و بگو برید بگردید دنبال یه نفر دیگه از طرفی هم دلم میگه کار نصفه کردن تو مرامت نیست برو تا آخرش هییییییییی مالی2...
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 11:06

این طبیعیه که بین کارهام می شینم و فیلم زدن پشم گوسفندها رو تماشا می کنم؟ و وقتی تیغه تیز موزر روی پوستشون حرکت میکنه حس خوبی میگیرم؟ انگار کوهی از پشم دور خودم باشه با جداشدن هر لایه از پشم های گره خورده که زیرشون کرک مانند و تمیزه، احساس سبکی میکنم و مثل اینکه سنگی از روی سینه م بردارند نفسم درمیاد. آخرش هم با گوسفنده خودمو یه تکون میدم و میرم سراغ کارهام. با خودم فکر میکنم آیا گوسفند هم مثل من حالش از این همه تغییر خوش میشه یا اسبی که سمش بریده و کوتاه میشه هم از دیدن نعل های جدیدی که یه آدمی به پاش کوبیده ذوق میکنه ؟ شاید اگه زمان حضرت سلیمان به دنیا اومده بودم به جواب سوالم می‌رسیدم ولی حیوون ها چه خوششون بیاد و چه نیاد کلی تغییر در انتظار شونه که چیدن پشم و کوبیدن نعل پیشش نقل و نباته مالی2...
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 11:06

شیطونه میگه روی دخترعمو ها رو یکی یکی ببوسم و بذارمشون کنار و سال تا سال از حال هیچکدوم شون خبری نگیرم. حالم ازشون به هم میخوره وقتی بلافاصله بعد از هر صحبتی زنگ می‌زنند حرفی که زدم پیش خودمون بمونه ها فقط تو میدونی اگر کسی بفهمه یعنی تو گفتیبدترین حسش اینه که خودم رو آدم چی چی خبرچین و فضولی میبینم که داره دائم از این خبر میگیره و به اون یکی اطلاع میده و این حس بد آنقدر قوی و قدرتمنده که حس خوب هم خونی و فامیلی و دوستی رو کاملا بیرنگ میکنه و دلت میخواد با هیچکدومشون حرف نزنی مالی2...
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 11:06